SAFE
نویسنده و کارگردان: بوآزیاکین
فیلمبرداری: استفن چاپسکی
موسیقی: مارک مادرزباف
بازیگران: جیسون استتهام، کاترین چان، رابرت جان برک، جیمز هانگ
محصول: آمریکا، 2012
مدت زمان 94دقیقه

آنچه گذشت

گاوصندوق فیلمی اکشن است که جیسون استتهام، ستاره ی مشهور فیلم های اکشن در آن بازی کرده است. بوآزیاکین، نویسنده ی فیلمنامه ی شاهزاده ی ایرانی: شن های زمان، فیلمنامه ی گاوصندوق را نوشت و در سال 2010 تولید آن را آغاز کرد. کمپانی های آی. ام گلوبال و لیونزگیت طی قراردادی تصمیم گرفتند سه فیلم با همکاری هم تولید کنند و این فیلم حاصل اولین همکاری آنهاست.

نظر منتقدهای خارجی

کلودیا پوئیگ که فیلم را دوست دارد، نوشته است:« کارگردانی حرفه ای بوآزیاکین، که با برش های سریع، توان سخاوتمندانه و کمبود احساسات نشان دار شده است، صحنه های اکشن را رضایت بخش می کند. اما کارگردانی او از نویسندگی اش بهتر است. دیالوگ های فیلم پر است از کلیشه... جیسون استتهام انگلیسی یکی از بهترین ستاره های اکشن حال حاضر است. با قیافه ی خوب خشن و طرز رفتار خشکش، تقریباً می توانیم باور کنیم که او یک نفره می تواند دخل همه ی اعضای مافیاهای روسی و چینی داخل نیویورک را بیاورد و در برابر کتک های شدید پلیس های پست فطرتی که او به افشاگری تهدیدشان می کند، مقاومت کند. این موضوع که ما استتهام را با واریاسیون های مختلفی از همین نقش در سری فیلم های حامل، شغل ایتالیایی و گوشت های دم توپ دیده ایم هم کمک می کند». جیمز براردینلی هم که فیلم را دوست داشته و سه ستاره به آن داده است، نوشته:« گاوصندوق نسخه ی تعدیل شده ای از مبنای داستانی لئون: حرفه ای را قرض گرفته است... اگر به نظر می رسد شباهت های سستی میان گاوصندوق و فیلم های کوئنتین تارانتینو وجود دارد، این اتفاق احتمالاً تصادفی رخ نداده است؛ تهیه کننده ی همیشگی تارانتینو، لارنس بندر، تهیه کننده ی این فیلم هم هست. خشونت این فیلم همان نوع سرراست تزلزل ناپذیری است که مشخصه ی سگ های انباری و پالپ فیکشن است، اگرچه دیالوگ های یاکین اصلاً به پای تارانتینو نمی رسد؛ نه از جهت محتوا و نه از جهت شوخ طبعی غیرعادی». پیتر تراورس هم که چندان فیلم را دوست نداشته، چنین نوشته است:« جیسون استتهام، بازیگر شناخته شده ی اکشن در این فیلم نقش پلیسی به نام لوک رایت را بازی می کند، پس تماشاگر می داند که این پلیسی نیست که به این راحتی ها شکست بخورد؛ و این مشکل اصلی فیلم گاوصندوق است: تماشاگر در تمام طول راه می داند که چه اتفاقی خواهد افتاد. استتهام می داند که تماشاگر از او چه انتظاری دارد، و از پس آن به خوبی برمی آید. مسئله اینجاست که او از این بهتر هم می تواند باشد». امتیاز این فیلم در سایت IMDb تاکنون 6/8 از 10 است و در سایت متاکریتیک 55 از 100.

نمونه ای از دیالوگ های فیلم

ژلوک رایت[ جیسون استتهام]: حالا به من می گی اونها چرا دنبالتن؟
می[ کاترین چان]: من می تونم هر چیزی رو حفظ کنم. اونها یه عدد خیلی طولانی رو بهم نشون دادن. اون اعداد تصادفی نبودن. یه توالی وجود داشت.
لوک رایت: یه کد؟

یادداشت های منتقد

بعد از آشنایی با انواع گروه های تبهکاری در سینما نوبت آشنایی عمیق با چینی های تبهکار ساکن نیویورک رسیده که ابزاری کاملاً متفاوت با دیگران برای کنترل کسب و کارها و محاسبه ای ارقام باج گیری دارند. روش های خیلی انسانی که قبلاً مشابه آن را کمتر دیده ایم.
لوک، یک پلیس سابق و مبارز رزمی کار که به واسطه ی خسارت های فراوانی که در زمان یک مبارزه به رئیس باند تبهکاری روس ها در نیویورک وارد ساخته مورد تنفر قرار گرفته، به شدت مجازات می شود، همسر و فرزندش توسط فرزند رئیس باند به قتل می رسند و به وی گفته می شود که هر کس با او به هر شکلی در تماس باشد کشته می شود تا رنجی مادام العمر و فرسایشی را تحمل کند. این وضع او را به زندگی غیرقابل تحملی می کشاند که مرگ هم چاره اش نیست. اما وقتی در آخرین لحظات پایان دادن به زندگی، دختربچه ی چینی ترسانی را در ایستگاه متروی شهر می بیند که توسط اعضای همان باند قاتل تعقیب می شود بهانه ای برای زندگی و انتقام پیدا می کند. اما این دختر کیست که تمامی باندهای تبهکار و رئیس پلیس فاسد شهر همه جا به دنبالش هستند؟
گاوصندوق از همان الگوی همیشگی فیلم های جیسون استتهام پیروی می کند یعنی معرفی یک قهرمان یا مبارز رزمی کار که به طور اعجاب انگیز و غیرقابل باوری قدرت درهم کوبیدن خلافکاران، مهارت های فراوان در رانندگی، استادی در استفاده از انواع اسلحه و... را داراست. فردی که شاید بیش از هر قهرمان رزمی در چهار دهه ی اخیر سینما زخم پذیر است( البته نه به اندازه ی بروس ویلیس که بیشتر یک اکشن کار است تا قهرمان رزمی). این ترکیب شدت ناتوانی عاطفی با توانایی فیزیکی در برخی فیلم های وی جواب می دهد و در برخی نه. گاوصندوق از گروهی است که در لبه ی مرز به سمت دسته ی دوم سقوط می کنند؛ اما مشکل از کجاست؟
به نظر می رسد که حداقل بخشی از مشکل فیلم در باورناپذیر بودن بلاهایی است که بر سر قهرمان قصه می آید؛ اصولاً این که چنین گروه گنگستری بیکاری وجود داشته باشد که زمان بسیار زیادی از اوقات گران بهای اعضایش را که می تواند صرف انجام فعالیت های تبهکارانه ی پرمنفعت تر شود فقط برای زجر و آزار یک نفر تلف کند آن هم با این حد از اغراق در قساوت، به قدری از عقل و منطق دور است که موازنه ی مورد اشاره در بالا را یکسره به هم می زند و فیلم پر می شود از سکانس های هنرهای رزمی و مبارزه که برای استتهام موفقیت جدیدی به ارمغان نمی آورد.
وقتی پای بدمن های متعدد به قصه باز می شود و گروهی از مفسدان شهر در پی این دخترک می افتند بر شدت این غیرقابل باور/ پذیرش بودن افزوده می شود در حالی که وجه اغراق آمیز توانایی های ذهنی او در محاسبه ی اعداد و به حافظه سپردن آنها کاملاً باورپذیر است. ادامه ی این وضعیت( عدم باورپذیری رفتارها و انگیزه های شخصیت اصلی) سبب می شود تحول آنی و برق آسای قهرمان قصه و قدرتمندی بدون رقیبش بیشتر به کاریکاتوری تبدیل شود که علاقه ای در مخاطب برای پیگیری ماجرا باقی نمی گذارد.
همین ایراد پیش تر مطرح شده سبب شده که صحبت درباره ی مقوله ای به نام شخصیت پردازی در مورد قهرمان قصه بی معنا باشد. نه سکوت طولانی و توأم با زجرکشیدن و عدم انتقام گیری او از منطق برخوردار است و نه تحول آنی و رفتارهای بعدی. حداقل نه آن قدر که آدم باور کند این فرد می تواند در برابر همه ی بدسرشتی های نیویورک یک تنه بایستد.
با این حال چند سکانس خوب رزمی- حادثه ای در فیلم وجود دارد مثل صحنه ی تعقیب و گریز ماشین ها و نحوه ی نمایش تصادف که نشان می دهد دست اندرکاران فیلم بضاعت تولید این نوع سکانس ها را تمام و کمال داشته اند.
منبع: نشریه همشهری 24، 3 تیر 1391.